ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

من ..تو

خدایا..اگر حاجتم را دیر بدهی بدلیل نادانیم به تو اعتراض میکنم درحالی که شاید دیر شدن آن برایم بهتر باشد زیرا تو از عاقبت کارها آگاهی!من ندیدم مولای بزرگواری را که بر بنده پست خود شکیباتر از تو باشد بر من: تو.. مرا میخوانی ولی من از تو روی برمیگردانم.تو به من محبت میکنی و من نمیپذیرم.گویا من منتی بر تو دارم! ولی این احوال باز ندارد تو را از محبت به من و احسان به من و......به من!!!

فرازی از دعای افتتاح از حضرت صاحب (عج)

حکمت

خدایا..حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری بر من آشکار کن

تا درهایی را که بسویم میگشایی ندانسته نبندم و

درهایی را که برویم میبندی به اصرار نگشایم.

اجازه..

خدایا ..اون موقعی فهمیدم می خوای دعام رو مستجاب کنی

که توفیق دعا کردن بهم دادی.

امام سجاد علیه السلام

از همه کسانی که این شبها خدا دعاشونو مستجاب میکنه التماس دعا دارم!

او می فهمد...

چه حالی میکنی وقتی می فهمی خدا می فهمدت!!

وما انسان را آفریدیم و می دانیم نفس او چه وسوسه ای  میکند و ما از شاهرگش به او نزدیکتریم..

نمیخواستم...

خدایا.. آنگاه که گناه میکردم نه منکر خداییت بودم ,نه امر تو را خوار می داشتم و نه تهدیدهایت را بی ارزش می پنداشتم.. ولی گناهی بود که پیش آمد ونفسم مرا فریفت و هوس بر من چیره شد و نگون بختیم به من کمک کرد  و ستاریت تو مغرورم کرد..پس ..تا آنجا که میتوانستم در نافرمانی و مخالفت تو کوشیدم...ولی حالا..


فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی

خود را از لذت خواندنش در سحر محروم نکنیم.

هر سحر دو صفحه با تامل! 

نمی توانم ...مگر

الهی لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک...

خدایا من  هیچ گاه توان جدایی از گناه را ندارم  مگر آن لحظه که با محبتت بیدارم  میکنی!

فرازی از مناجات زیبای شعبانیه!

گرچه در پایان شعبان دوست داشتنی هستیم,اما خواندن این مناجات را برای همه لحظه های دلتنگی پیشنهاد میکنم.

کینه شتری!!

شترها خیانت کار هستند:هزاران گام بر میدارند ولی هیچ نشانی از خستگی نشان نمی دهند,اما ناگهان از پای می افتند و می میرند!!

قطار شهربازی

در زندگی افرادی هستند که مثل قطار شهربازی اند.

از بودن با آنها لذت می بری,ولی با آنها به جایی نمیرسی!

گذشته...نگذشته.

سخته

تحمل گذشته ای پر از حماقت خیلی سخته  

و فراموش کردنش محال..

برا همین میگن

یه جوری زندگی کن که وقتی به کتاب گذشته ات نگاه میکنی ...

مجبور نشی تو بعضی صفحه ها چشماتو ببندی...

شرم

امان ز لحظه ی غفلت که شاهدم هستی!!