نبودن و نداشتنت تاوان کدوم گناهه؟!!!
همیشه بی صدای پا و بی بهانه می روی
سرود رفتن تو را همیشه ناله می کنم
به یک عدد چراغ جادو نیازمندیم ...
من به تو خندیدم
چون که میدانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو ،تند،دوید
و نمیدانستی که
باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود
پاسخ عشق تو را
خالصانه،بدهم
بغض چشمان تو،لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندانزده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت:برو
چون نمیخواست،به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من
آرامآرام
حیرت و بغض نگاه تو
تکرارکنان
میدهد آزارم
و من اندیشهکنان
غرق این پندارم
که چه میشد،اگر باغچه کوچک ما
سیب نداشت؟!!!
نشریه چلچراغ