ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

امام رفت !


شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظ شهر

کنایتی است که از روزگار هجران گفت...


حافظ


دیدم که جانم می‌رود...

مرا محروم کردی از خودت، این داغ سنگین بود

چنان تحریم تنباکو، برای ناصرالدّین شاه...


سید حمید رضا برقعی

دوش می‌آمد و رخساره بر افروخته بود

رسم عاشق کُشی و شیوه‌ی شهرآشوبی

جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود...


حافظ

آری...

لبت « نه » گوید و پیداست می‌گوید دلت « آری »

که این‌سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری...


محمد علی بهمنی


تو سرّ مخفی لولاکی...

نه مثل ساره‌ای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا

فقط شبیه خودت هستی ، فقط شبیه خودت، زهرا!


علی‌رضا قزوه

یا حسین

(همه با قافیه‌ی عشق، مصیبت دارند)

از تو گفتیم، اگر ذکر مصیبت کردیم...


مجتبی احمدی

البته مصراع اول تضمینی ست از شعر محمد علی جوشایی

بی تو هرگز

هرگز !

فراموشت نخواهم کرد .

هرچه باشد ، صبح ها بیست و یک عدد مَویز می خورم !


پ.ن:گفته‌اند برای تقویت حافظه، هر صبح ناشتا بیست و یک عدد مَویز بخورید.

یادش گرامی

ای بهار بدون لاله برو

رفت از سفره دلم برکت

یک سبد غم برایم آوردی

آه اردی بهشت بی بهجت...


عباس احمدی

درون من است...

نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهی

خدای را که مبادا دل از نشانه بیفتد...


علی معلم

حکایت ما

رها شدیم رها مثل روح بی جسدی

نه با تو ایم  و نه بی تو ، چه روزگار بدی...


عبدالجبار کاکایی