ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

مجلس چهارم

هنگامه ی نماز شد .  

حضرت، با نیمی از  اصحاب نماز خوف خواند .  

سعید بن عبدالله حنفی  ، پیش روی امام ایستاد و خود را سپر تیر و نیزه ها کرد ... 

نماز که به پایان رسید ، سعید ، شهید شد ...  

 

سعید باور داشت ، خدایش را ، امامش را ، نمازش را ...  

سعید شهید باورهایش شد ...  

مجلس سوم

هنگامی که لشکر امام ، قصد بازگشتن کردند  

حر با لشکر خود سر راه آنها را گرفت و مانع شد  

حضرت خطاب به حر فرمودند: ثکلتک امک ، ما ترید ؟ ( مادرت به عزایت بنشیند ، از ما چه می خواهی؟) 

حر گفت : اگر کسی دیگر غیر از تو، نام مادرم را می برد ، جوابش را می دادم ، اما به مادر تو جز تعظیم و تکریم ، نمی توان کاری کرد ....  

 

 

  حر را ، ادبش سعادتمند کرد ....

مجلس دوم

و حبیب بن مظاهر از اصحاب پیامبر (ص) بود  

که در رکاب حسین (ع) به شهادت رسید ... 

 

 

انسان را ، استقامتش می سازد ...

مجلس اول

حضرت ، احوال مردم کوفه را پرسیدند  

مجمع ابن عبداله گفت : دلها به هوای تو ،شمیرها بر جفای تو ... 

 

دلت که با عملت یکی نباشد ، کوفی می شوی ! 

فطــــــــرس!

فطرس؛  

سلام هایمان را برسان !

مهر کن...

 حضرت علی (ع) 

دختر (! ) رازت را عروس هر خواستگاری نکن ... 

به ظرافت شعر ...

لطف عشق به " بداهه " بودنش است  

" سناریو "  ننویس ...

پرواز کن

برای به اوج رسیدن باید پرواز کرد ، نه این که فقط بالا رفت  

 

تریناپالاس

کاشت و برداشت

عشق می کاریم

خاطره درو می کنیم ...

مناجات پرروها

پروردگارا گناهانم را جدی نگیر

دعاهایم را جدی بگیر ....