هنگامه ی نماز شد .
حضرت، با نیمی از اصحاب نماز خوف خواند .
سعید بن عبدالله حنفی ، پیش روی امام ایستاد و خود را سپر تیر و نیزه ها کرد ...
نماز که به پایان رسید ، سعید ، شهید شد ...
سعید باور داشت ، خدایش را ، امامش را ، نمازش را ...
سعید شهید باورهایش شد ...
هنگامی که لشکر امام ، قصد بازگشتن کردند
حر با لشکر خود سر راه آنها را گرفت و مانع شد
حضرت خطاب به حر فرمودند: ثکلتک امک ، ما ترید ؟ ( مادرت به عزایت بنشیند ، از ما چه می خواهی؟)
حر گفت : اگر کسی دیگر غیر از تو، نام مادرم را می برد ، جوابش را می دادم ، اما به مادر تو جز تعظیم و تکریم ، نمی توان کاری کرد ....
حر را ، ادبش سعادتمند کرد ....
و حبیب بن مظاهر از اصحاب پیامبر (ص) بود
که در رکاب حسین (ع) به شهادت رسید ...
انسان را ، استقامتش می سازد ...
حضرت ، احوال مردم کوفه را پرسیدند
مجمع ابن عبداله گفت : دلها به هوای تو ،شمیرها بر جفای تو ...
دلت که با عملت یکی نباشد ، کوفی می شوی !