دانستن جرم کمی نیست ...
وقتی که ...
بدانی و عمل نکنی ..
بدانی و بگذری ...
بدانی و نادیده بگیری ...
بدانی و بشکنی ...
دانستن جرم کمی نیست ...
با کوچکترین اتفاق از کوره در میرود
با ساده ترین حرف ناراحت می شود
با پیش پا افتاده ترین اتفاق سردرگم می شود
با مسخره ترین انتقاد لج می کند ...
برای حل صورت مسئله هایش یک راه حل خوب دارد و آن پاک کردنش است ...
بیشتر از دو ساعت نمی تواند سر یک حرف بماند ...
دلش هم یا گرفته ، یا تنگ است ، یا سنگ است ، یا ....
.
.
.
اگر یک دفتر هم بردارد و شعرهای عاشقانه درش بنویسید با یک قلب تیر خورده ..
مطمئن می شوم که اسمش اشتباهی مرد است ...
می گویند موقع مرگ ، همه زندگی مثل فیلم از جلوی چشم آدم رد می شود ...
به فیلم زندگی ام که فکر می کنم به مردن علاقه مند می شوم
شاید آن موقع یکبار دیگر دیدمت ...
وقتی برای بار هزارم چیزی را برای کسی توضیح دادید و او باز هم همان کار را تکرار کرد
بدانید مشکل از آی کیوی جلبکیش نیست !
مشکل از نخواستن است !