ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

تفاوت

فرق زندگی با تو و بدون تو مثل فرق ایدز است با سرطان....

راه

بلاخره یکی باید تکلیف را روشن کند ، یکی باید برای همیشه برود ، یکی که قوی تر باشد که صبرش بیشتر باشد ، یکی که بتواند امیدوارانه ادامه دهد ، یکی که ...

و آن یکی کسی نیست غیر از خود تو که باید برای همیشه کوله بارت را ببندی و از کوچه ی معشوق با همه خطراتش گذر کنی ، بلاخره باید گذر کنی !

عشق لعنتی

یک قدم عاشق شدم / یک عمر راهم دور شد ...

خشونت

بعضی ها فقط به درد مردن می خورند . مثل تو !

اعتکاف

بعد از اعتکاف، انگار با همه ی دنیای مادی ، بیگانه ای!!

گنج

می گوید : گنج در هشت متریست ، اگر هفت متر هم حفر کنی فایده ای ندارد ، حتما باید هشت متر باشد ... 

می گوید : دعا کردم دلت آرام شود ....  

می گوید : دعا کردم بیایی اعتکاف ....  

 

حرمت

آسان می روند و برگشتی در کارشان نیست ؛ حرمتها ...

پایان ...

مهم کی تمام شدن نیست / مهم چطور تمام شدن است ...

داستانک

آسمان روشن می شود ، صدای وحشتناکی می آید و باران می بارد ...

یک روز معمولیست ...

فریدون می خواند ؛ دلم لاله ی عاشق ...

پیش نویس نامه اداری را باز می کند ؛

" سلام علیکم

جناب آقای / سرکار خانم .... "

ـ آهای صدای گیتار ...

دستانش تند تند ، کلیدهای کیبور را لمس میکنند و کلمات یکی یکی و پشت سر هم تایپ می شوند !

نامه که تمام می شود ، پیش پرینتش را می گیرد و می گذارد توی کارتابل ...

دلت یاس پر احساس آهای ..

مسنجرش را باز می کند ، آفلاینهای سند تو آل ... و بین آنها کسی نوشته :

سلام /اگر من ازدواج کنم ، تو چه کار می کنی؟

خیره می شود به صفحه مانیتور ...

دستانش خیس شده اند ، خشک شده اند مثل چوب ...

به زور به حرکتشان می آورد و می نویسد : خوشحال می شوم و اینتر ...

فریدون همچنان می خواند : تا اون روزی که نبضم بزنه ترانه سازم ...

قاعده بازی !!

وقتی نمی توانی قواعد بازی را تغییر دهی / پس خفه شو و بازی کن .