ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

آدمهای ترسناک (4)

آدمهایی که دلشان قطره‌ایست
حرف توی دلشان گیر نمی‌کند
نه حرف خودشان، نه راز و امانت مردم ...

زخم

چشمم به خراش روی دستم که افتاد بی اختیار خندم گرفت! من رو یاد یه خاطره انداخت
حالا میفهمم چرا بعضیا جای زخمها رو هم دوس دارن!

دلت که بخواهد زخم ها را هم میشود دوست داشت! زخم روی دل را هم حتی! آخر تو را یاد وقتی که نبود می اندازد...

رواست...

رواست گر همه عمرش به انتظار سرآید 

کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی 

فروغی بسطامی

بخند:)

تقصیر کسی نیس... 
وقتی می خندی... وقتی همیشه می خندی... هیشکی غم هاتو نمیبینه. نه که بهت بی تفاوت باشن... نه... خیالشون ازت راحته! اون وقت دردهات مال خود خودت میشه. سخته... سنگینه تنهایی به دوش کشیدن... اما... ارزششو داره که قیمتش رو بپردازی...

پس 

بخند... حتی به قیمت نبودن شریکی واسه غم هات...

تعطیــــــل استـــــ...

می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند ....

حسین پناهی

میخوام عاشق بمونم

یه روز وقتی عاشقی

دلت میگیره

توی کویر چشمات بارون می گیره

اسیر رویا میشی اسیر عشقت

فقط اونو میبینی تو قلب و چشمت

خداوندا خدایا میخوام عاشق بمونم

با شعرای که زیباست اینو بخونم

لالا لالا لالا لالا...


آدمهای ترسناک (3)

آدمی که به خدایش وفادار نیست
به آدمها وفادار می‌ماند؟!

گذشت

انسانی که توانایی بخشش ندارد،

شایسته ارتباط نیست

از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت ...

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

 از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت

 از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

 کم کم به سطح آینه برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

 دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

 نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت

 شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

سید مهدی نقبایی

آدمهای ترسناک (2)

از آدمی که برای جسم و روح خودش احترام قائل نیست
توقع احترام و ادب نداشته باشید ....