ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت ...

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

 از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت

 از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

 کم کم به سطح آینه برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

 دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

 نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت

 شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

سید مهدی نقبایی

نظرات 1 + ارسال نظر
آزیتا چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:23 ب.ظ http://entezaretoolani.blogfa.com

سلام
زیبا بود و دلنشین
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد