آدمها حرف دلشان را به دو نفر میزنند:
دوستی که برایشان عزیز و ماندگار است،
عابری که برایشان اهمیت چندانی ندارد و رفتنی است.
گُنده نامی قدم اول است...از گُنده نامی به گَنده نامی رسیدن ، قدم بعدی بود...قدمِ آخر ، گُم نامی است!
قِیدار/رضا امیرخانی/نشر افق
ویل دورانت
مادر که می رود؛
چیزی درون انسان گم می شود
هر طرف را که نگاه می کنی
هر طرف که می روی
چیزی درونت نیست
گم شده است
ته دلت خالی ست همیشه
انگار عضوی از بدنت نیست
قلبت
قلبت نیست
برای همیشه
قاصدک را کف دستش گذاشت و آن را بالا آورد. روبه روی دهانش گرفت و این یکی را هم روانه کرد. امیدوار بود این یکی دیگر به مقصد برسد. شاید سر راهش بقیه را هم ببیند! هنوز جواب سوالش را پیدا نکرده بود...
قاصدک قاصدک بود و بعد اسمش شد قاصدک یا چون اسمش قاصدک بود مجبور شد بشه قاصدک؟!
ته دلش باور داشت قاصدک قاصدک بود و شاید همه به مقصد نرسن اما بالاخره از بین این همه قاصدک یکی راهش را پیدا می کند...