وقتی مادرم رفت احساس کردم که دیگه نمیتونم روی پاهام حتی بایستم ولی باز هم ادامه دادم . تنها کسی بود که معنای نگاهم را زیرکی حرکاتم را ٬ بغض های پنهانم را و ... همه آنچه که بودم را همانگونه که میخواستم می فهمید و این قدرت و توانایی از آن هر کسی نیست . بگذریم . باز هم ممنون بخاطر پست های جالبتون ...
وقتی مادرم رفت احساس کردم که دیگه نمیتونم روی پاهام حتی بایستم ولی باز هم ادامه دادم . تنها کسی بود که معنای نگاهم را زیرکی حرکاتم را ٬ بغض های پنهانم را و ... همه آنچه که بودم را همانگونه که میخواستم می فهمید و این قدرت و توانایی از آن هر کسی نیست . بگذریم . باز هم ممنون بخاطر پست های جالبتون ...
حتی خداوند هم ؛ به قضاوت نمی پردازد
مگر پس از آن که انسان
عمر خود را به پایان برساند ...