ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

مُرد، می‌فهمی؟!

مورچه‌ای که چسبیده بود به ظرف عسل؛
از بس دست و پا زد، مُرد ...

مرا آتش به جان بگذارو بگذر ...

دو چشمی را که مفتون رخت بود
کنون گوهر فشان بگذارو بگذر ...

بشنوید
فرشاد جمالی/ آلبوم دیارمهر/ انتشارات سروش


هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست ...

رسیده‌ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم‌ها قیاسی نیست

خدا کسی‌ست که باید به دیدنش برویم
خدا کسی که از آن سخت می‌هراسی نیست

فقط به فکرِ خودت باش، ای دلِ عاشق
که خودشناسیِ تو جز خداشناسی نیست

به عیب‌پوشی و بخشایشِ خدا سوگند
خطانکردنِ ما غیرِ ناسپاسی نیست

دل از سیاستِ اهلِ ریا بکن، خود باش
هوای مملکتِ عاشقان سیاسی نیست

فاضل نظری

پیشنهاد هفته (2)

"قیدار" هم تمام شد و من منتظرم که در خیابانی، جاده‌ای، وقتی گیر و گرفتار و ناامیدم، یک مرد چارشانه با موهای جوگندمی از بنزی یا پیکانی پیاده شود و ... منتظرم! درست همانقدر که در تمام این سالها حس می‌کردم می‌توانم بروم قطعه‌ی سی و دو شهدای بهشت‌الزهرا و علی فتاح را ببینم...



پ.ن 1: قیدار/رضا امیرخانی/ نشر افق
پ.ن 2: برای خواندن یک دست‌نوشته‌ی کوتاه در ارتباط با رمان قیدار به ادامه‌ی مطلب بروید

ادامه مطلب ...

الهی

الهی چه رسوایی از این بیشتر که گدا از گدایان گدایی کند.


الهی نامه آیت الله حسن زاده آملی

قناعت نکنید لطفا!

امام باقر علیه‏‌السلام:هیچ خواسـتـه‏‌اى را زیـاد مشمارید ؛ زیرا آنچه نزد خداست بیش از آن است که مى‏پندارید  

پ.ن: قناعت بی جا مانع کسب است...

عشق شاید کافی نباشد اما لازم است ...

پایه‌ی ازدواج بدون عشق، سست است ...

سکوت، هویت دارد، حرف دارد ...

چرا هیچ‌کس سکوت را به رسمیت نمی‌شناسد؟!
همه می‌گویند طفلک، لال بود، بلد نبود، نتوانست ....

قیدار

آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن‌تر است از آدمی که تابه‌حال پاش نلغزیده... این حرف سنگین است... خودم هم می‌دانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آک‌بند درآمد، فلزش معلوم می‌شود، اما فلز خطاکرده رو است، روشن است... مثل این کف دست، کج و معوج خط‌ش پیداست. از آدم بی‌خطا می‌ترسم، اما پای آدم تک‌خطا می‌ایستم...

قیدار/ رضا امیرخانی

در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور ....

گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد
مــا را غـــم نـــگار بود مایـــه‌ی سُـــــرور
حافظ