ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

من به تو محتاجم و ...

در موسمی که 

خستگی ام میبرد زجای

با من بدار حوصله

بگشای در زحرف

اما در آن نه ذره عتاب و 

خطاب تلخ


نیما یوشیج

تناقض !

دخترکش را نشاند جلوی تلوزیون
و رفت تا مقاله اش را در باب " راههای افزایش خلاقیت کودکان "
تمام کند ...

نظام آموزشی ما ...

آنقدر واژه توی ذهنمان کاشتند
که جایی برای تفکر و خلاقیت نماند ...

همه رفتنی ان!

سلسله ی موی دوست

منقرض شد ...

پدر

صورتش را نزدیک برد و آرام توی گوشش گفت: " یه عمر دلم می خواس بغلت کنم"
و اشکهایش چکید روی کفن سفید ...

نیاز به امید..

از عصر تا حالا که "جدایی نادر از سیمین" رو دیدم حسابی بهم ریختم. اینکه فیلم چی می خواست بگه و حاشیه هاش به کنار. اما این حال بد من  اسمش "افسردگی" هست. بیماری که به خودی خود به جان جوانها افتاده و خودشون از زمین و زمان بهانه پیدا می کنند برای تشدیدش. میون این همه ناامیدیهای کاذب، پا میشی میری سینما، که حالت خوب بشه، اونوقت ...

داشتم خفه می شدم. برنامه راز، حاتمی کیا بود. یه دفعه طالب زاده به این قضیه اشاره کرد که بعضی از این فیلمهایی که خیلی هم جایزه گرفتن رو، اگه یه عصر جمعه تلویزیون پخش کنه، کل ایران افسرده میشن! نظر حاتمی کیا خیلی جالب بود: "من اصلا نمی بخشم خودم رو اگه فیلمی بسازم که مخاطبم رو ناامید کنم.من کی ام که در این کائنات و جهان به این بزرگی، به جان این جامعه یخی بیندازم و بگم هیچ روزنه ی نوری نیست. خیلی بی انصافیه! خیلی بی اخلاقیه که هنرمندی چنین خفقانی ایجاد کنه. این خفقان از خفقان سیاسی خیلی بدتره. که بگی هیچ امیدی به هیچ کس نیست. چه به فرزندمون، چه به بزرگمون. همه دروغگوییم و همه جبرا می گوییم و در اختیار ما نیست. پس جمع کنیم بریم اونور آب..."


صاف!

دخترم!
به نگاه های آدمها بی اعتماد نشو
چرا که تنها نگاه است که راست می گوید ...

حباب..

حباب ها همیشه قربانی هوای درون خود می شوند!

بد است !

خدایا!
مخواه که بی ظرفیتی به مکنت برسد
و بچه صفتی به شهرت ...

می خواهم تا ابد بخوابم...

بغض سه تا درمان دارد:

1- گریه

2- فریاد

3- خواب