ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

برو بابا !

به روزهای سخت نبودنت قسم
که بودنت هم دردی را دوا نکرد ...

امروز و فردا نکن !

ناتوان ترین افراد
آنانی هستند
که توانمندی شان در کوره ی امروز و فردا کردن ها
می سوزد ...

بگذار برای بعد !

بترسید از سکوتی که علامت رضایت نیست ...

مصنوعی !

پاهای مصنوعیش هیچ مشخص نبود
اما خنده ی مصنوعی اش بدجور توی ذوق می زد ...

باور کن !

قول میدهم نیمی از شما اگر اسم امام نهم را ازتان بپرسند

تا از اول شروع نکنید و " امام اول علی، امام دوم حسن ... امام هشتم رضا ، رضا به حکم قضا .."

را نخوانید، پاسخی مناسبی برای این سوال نخواهید داشت ...

به چه دلخوشی؟!!

آدمها برده ی منافعشان هستند...

آدمهای تنهای شهر ....

پک عمیقی به سیگارش زد و چشم دوخت به چراغهای روشن شهر
صدای رادیو، حجم خالی خانه را پر کرد
آغازِ سالِ یک هزار و سیصد و نود هجری شمسی .... 


عزت و مناعت !

عاشق شده ام
عاشق دست و صدای لرزان پدربزرگم ...

دورش بگردید !

دلتنگی حسِ مقدسی است
طوافش کنید ...

غصه ساز

یک مدت که دائم غصه دار و تریپ افسردگی باشی
بعد هم که دیگر غصه ای نبود که بخوری اش
خودت دنبال درد و غم و غصه می گردی ....