حالا که نیستی
نه پرنده ای آمده این اطراف
« کوکو» کند
نه باران می بارد
نه شانه ای ...
و نه هیچ اتفاق خاص دیگر
من
به تنهایی
بار همه ی این تنهایی را به دوش می کشم ...
باران می آید
باران تمام می شود
اما هنوز من
خیس مانده ام
تو می آیی
تو می روی
اما هنوز من ...
گروس عبدالملکیان
خطی کشید روی تمام سؤالها
تعریفها، معادلهها، احتمالها
خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قاعدهها و مثالها
خطی دگر کشید به قانون خویشتن
قانون لحظهها و زمانها و سالها
از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
یعنی به روی دفترخطها و خالها
خطها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
«با عشق ممکن است تمام محالها»
گریههای امپراطور/فاضل نظری
این روزها تنها
حس می کنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گیچم
حس می کنم
از روزهای پیش قدری بیشتر
این روزها را دوست دارم ....
این روزها گاهی
از روز و ماه و سال، از تقویم
از روزنامه بی خبر هستم
حس می کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم
حتی اگر می شد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم
یک جور دیگر می پرستم ....
قیصر امین پور