ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

عشق

به قدری مسریِ حالت  

که دارم عشق می گیرم...

مدعی

دیوانه ای که می رمد از سنگ کودکان 

بیرون کنش ز شهر که کامل عیار نیست ...

از دست تو در این همه سرگردانی 

تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟!!

شب سرنوشت !

فریاد نمی زنم  

نزدیک تر می آیم 

تا صدایم را بشنوی ...

سلام . خداحافظ

سلام , خداحافظ
چیزی تازه اگر یافتید
بر این دو اضافه کنید
تا بل
باز شود این در گم شده بر دیوار.... 

 

مرحوم حسین پناهی

شهردار منطقه!

شهیدت می کنم 

تا 

نام کوچه ی دلم بشوی

دوباره

خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش 

نماند هیچش الا هوس قمار دیگر

قیاس مع الفارق

سوز من با دیگرى نسبت مکن 

 او نمک بر دست و من بر عضو ریش

مریم

تو را برای ابد ترک می‌کنم مریم
چه حسن مطلع ِ تلخی برای غم، مریم!

پکی عمیق به سیگار می‌زنم اما
تو نیستی که ببینی چه می‌کشم، مریم!

برای آنکه تو را از تو بیشتر می‌خواست
چه سرنوشت ِ بدی را زدی رقم، مریم!

مرا به حال خودم واگذاشتند همه
همه، همه، همه اما تو هم؟ تو هم؟ مریم؟  

امیرپیمان