شاید نتوان به گذشته بازگشت و یک آغاز زیبا ساخت
اما می توان حالا را دریافت و یک پایان معقول بنا کرد ...
انگار همه ی معشوق ها تصمیم گرفته اند که " بروند"
انگار همه ی عشق ها تصمیم گرفته اند " خاطره " شوند
انگار تنهایی دارد " نقش اول " می شود ....
انگار دنیا دارد تمام می شود ...
انسان هرچقدر هم که بزرگ باشد ، نیاز به مادر دارد ...
درست مثل رسول الله ... که نیازمند فاطمه (س) بود !
خاطره یی که تو جستجویش می کنی و به خاطرش بیاوری، بدان که خاطره نیست و بدان که کار تو نبش قبر نیست و بیرون کشیدن اجساد مومیایی و هیچ شده... خاطره یی خاطره است که نزد تو باشد، سبز تو باشد، سرخ تو باشد و همچون روح زنده و پر شور تو باشد.
خاطره یی خاطره است که نتوانی ترکش کنی، نتواند ترکت کند و خون این خاطره است که سبزِ سبز است ...
بر جاده های آبی سرخ / نادر ابراهیمی / جلد اول