ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

آغاز غم!

چشم گرداند بین بچه ها که داشتند حسینیه را جارو می زدند، بین عزاداران که می رفتند، بین چراغها که یکی یکی خاموش می شدند ...
زیر لب گفت : اول ِ بی پناهی و غمهای زینب(س) است ... کمی بمانید، تمامش نکنید!!

عاقبت ...!

پیشانی تمامی شان داغ سجده داشت
آنان که خیمه گاه مرا تیر می زدند  

این مردمان غریبه نبودند ای پدر 
دیروز در رکاب تو شمشیر می زدند  

 

علیرضا قزوه

زینب (س) ...

چه کشیده ای ظهر عاشورا  
که از پس این همه سال 
بی قراری و اضطرارت
این گونه بی قرار و مضطربمان می کند؟!! 

از دفتر خاطرات یه جوون!

...از شب اول تا حالا،
تقریبا هر چیزی که تو مجلس ازش خواستم، همون شب یا فرداش، بلافاصله برآورده شده!
نمی دونم حاجت اصلیه رو بخوام یا...
حسین جان! یه نگاهی؛ یه عنایتی...!



ازلی

نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود

شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود

نخستین اتفاق تلخ تر از تلخ، در تاریخ

که پشت عرش را خم کرد، یک ظهر محرم بود!


علیرضا قزوه

تاسوعا

من از چشم تو خواندم روز آغاز 

که با این عشق کار دل تمام است ...  

 

قیصرامین پور

همسفر

" همسفر" کسی نیست که تنها با شما هم مقصد باشد
گاهی " راه " از " مقصد" مهم تر است ....

حرف مرد دو تاست

بعضی وقت ها  

با افتخار باید بگویی 

مرغ دو پا دارد

افتخار ما

مملکت من ایران است . ایرانی سربلند و باشکوه 


و خوشحالم از اینکه با غرور بگویم ، چه خوب مملکتی داریـــم !!

12

ای کسانی که ایمان آوردید؛  
چرا چیزی را به بقیه می گویید 

که خودتان انجامش نمی دهید؟!! 

 

یا ایهاالذین آمنو لم تقولون ما لا تفعلون