ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ما همه شاعریم !

نسلی هستیم 

که سنگ صبورمان  

شعر است !

بهشت

ماه من !

وقتی میخندی احساس میکنم تمام بهشت را یکجا به من داده اند... 

 

شعر وصال ... فلسفه فراق ...

آمدی، شاعر شدم  

رفتی، فیلسوف ...

با نوای تار بیا تا کارت به درد تیر نکشد !

می گفت؛  

بنده های فراری خدا  

بعضی با تار  

بعضی با تور 

بعضی با تیر ... 

بلاخره بر می گردند ...

هرچیز جای خودش

زن 

خوبه که زن باشه

چرا پر کاه را در چشم برادرت میبینی،   

اما تیر چوب را در چشم خود نمیبینی؟  

 

گاسپل متی

ترجمه ۲

اشک؛

یعنی: دیگه برو!

بفهم...

ترجمه

بغض؛  

یعنی نرو !  

بفهم ...

:(

مریضم در حد تیم ملی!

دلتنگم در حد بنز!

غمگینم در حد بوندس لیگا!

حال دلم هیچ خوب نیس!

یه لبخند، آویزونِ صورتمه ولی،

چند قطره اشکِ نریخته، ته چشامه...

یا تو یا هیشکی !

عاشق هم شدی  

مثل " زلیخا " سمج باش 

آنقدر رسوابازی در بیاور تا  

خدا خودش پادرمیانی کند ....