ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

عشق ...

سخت ترین خوانش  

خوان اعتراف است ...

محکوم ابدی

فریاد کشید :  

شما مجرمید 

محکوم به همه ی فعل ها منفی  

محکوم به همه ی " نه " های دنیا 

نرفتن . نخواستن . نداشتن . ندیدن ....

بذار خیال کنم هنوز ...

معشوق هم از آن چیزهاییست 

که خیالی اش  

بهتر از واقعی اش است ...

عصر گرگ و میش

چقدر تنگ می‌شود نفس،
در این هوایِ گرگ و میش ِ قبل از طلوع.

تمام می شود این روزهای تکراری

آرزو

عشق  

رویا  

حسرت   

عشق

خستگی  

کار  

من

عشق  

 دغدغه  

فکر 

ایده  

علم  

عشق 

 ....  

پرونده اش در یک کلمه بسته می شود ... 

  

مُرد...

فکرهای زالو صفت !

امان از دست تو 

که فکرت 

 مثل زالو  

به ذهنم چسبیده...  

چشمه

ماه من!

نگاهت چشمه ی مهربانی است...


انسان

تو نادیده می‌گیری،
من هم؛

تو خطاهایم را،
من عطایایت را.

بت پرست !

از آدمها بت نسازید  

چون دیر یا زود باید  

رنج شکستنشان را به دوش بکشید ...

خون روی لنز

خونی که روی لنز"در چشم  باد" پاشیده شد

همان خونی است که از دست ارباب به سوی آسمان پاشیده شد

و این خون ها در نزد خدا به امانت اند

زیرا که آبروی بشریت اند!!