فریاد کشید :
شما مجرمید
محکوم به همه ی فعل ها منفی
محکوم به همه ی " نه " های دنیا
نرفتن . نخواستن . نداشتن . ندیدن ....
چقدر تنگ میشود نفس،
در این هوایِ گرگ و میش ِ قبل از طلوع.
آرزو
عشق
رویا
حسرت
عشق
خستگی
کار
من
عشق
دغدغه
فکر
ایده
علم
عشق
....
پرونده اش در یک کلمه بسته می شود ...
مُرد...
خونی که روی لنز"در چشم باد" پاشیده شد
همان خونی است که از دست ارباب به سوی آسمان پاشیده شد
و این خون ها در نزد خدا به امانت اند
زیرا که آبروی بشریت اند!!