ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

بمان ...

به خود از درد پیچیدن و با جمیع مویرگ های ذهن اندیشیدن که:‌ 

"‌اینک در این لحظه ی منحصر، کدام راه را انتخاب باید کرد" 

و سرانجام،‌انتخاب کردن و پای آن انتخاب ماندن،‌ جرئت و جسارت می خواهد.  

و الا،‌ انتخاب نکردن،‌ دشتی از آبروی کاهوار درو کردن و شرف پوشالی را برای روزگاری دیگر پس انداز کردن که شهامت نمی خواهد.  

سالم و برکنار ماندن،‌ بزدلانه زیستن است.  

سالم و در قلب حادثه ماندن،‌ دلیرانه ماندن است.  

 

سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آید/ نادر ابراهیمی

مدتهاست دلم به هیچی گرم نمیشه...! :(



باد و چشم من...

هر صبح از خانه تا محل کار 

و هر شب از کار تا خانه 

اشک دارم 

من صاحب عاشقانه ترین وسیله ی نقلیه ام... 

موتور!

عرفه..

الهی الی من تکلنی؟.....اشکو الیک غربتی و بعد داری...

خدایا به که  واگذارم میکنی؟....به درگاهت شکایت میکنم از غریبی ام..و از دوری خانه ام..


فرازی از عرفه ی حسین در عرفات! فردا مرا هم دعا کنید!

چقدر می تواند بنیانش بر باد باشد ...

از دوستی ها نمی توان توقع ابدی بودن داشت ....  

آزمایش خون !

گروه خونی هم گروه خونی های قدیم
به همه میخورد . . .


"خاکی مثبت "

حالا که نیستی

حالا که نیستی 
نه پرنده ای آمده این اطراف  
« کوکو»‌ کند  
نه باران می بارد 
نه شانه ای ...   
و نه هیچ اتفاق خاص دیگر 
من  
به تنهایی  
بار همه ی این تنهایی را به دوش می کشم ...

برای کتی!

جاده تورا می خواند ! 

ای کتی قرمز خسته!

نگاه درمانی

نگاه درمانی 
لبخند درمانی 
بوسه درمانی  

 

مطبت کاش   
کمی نزدیکتر بود ...

سهم من

باران می آید 
باران تمام می شود  
اما هنوز من
خیس مانده ام  

 تو می آیی 
تو می روی 
اما هنوز من ...  

 گروس عبدالملکیان