ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

میلاد بانوی صبر مبارک

تـمـام هـسـتـی مـن خــاک پـایــتـان بانو!
 و جـان عـالـم هـسـتـی فدایتان بانو!

 جهـان خـلاصـه سبزی ز راز خلقت توست
و صبـر گـوشه‌ای از جلوه‌هایتان بانو!

 کـویـر جـسـم زمـیـن پـر شکوفه می‌گردد
که مـی‌وزد نـفـس د‌ل‌گـشـایـتان بانو!

 فــدک طـلـوع دل‌انـگیـز ظهر عاشوراست
و شـرح ساده‌ای از کـربــلایـتان بانو!

 شکسـت خــواب خـدایــان سـنگی تاریخ
 به دست خطبه سبز و رسایتان بانو!

 به زهد مثل علی، در کمال همچو رسول
شـمـیـم فـاطمـه دارد وفـایـتان بانو!

 هـزار مـرتـبـه گفـتــم و بــاز مــی‌گــویم
تـمـام هـستی من خاک پایتان بانو!


خدیجه پنجی

برای ندیدن سقوط!

فقط مرغ‌های دریایی‌اند که
از توفان نمی‌هراسند،

حتی وقتی در میان دریاها
جهت خود را گم می‌کنند و
جایی برای نشستن پیدا نمی‌کنند،
آن‌قدر بال و پر می‌زنند
که توفان فرو نشیند
و زمینی برای نشستن بیابند

یا در همان اوج جان می‌دهند،

آن که در میان امواج می‌افتد
مرغ دریایی نیست ...

مرغ دریایی در اوج می‌میرد...
آخرین توان خود را
صرف اوج گرفتن می‌کند

تا سقوط را نبینـــــــــد....

ضدخاطرات/آندره مالرو


دگر نه عــزم سیاحـــت کند نه یاد وطـن
کسی که بر سرکویت مجاوری آموخت ...
سعدی

بهانه...

صوفی به کنج خلوت ، سعدی به طرف صحرا
صاحــب هنــــر نگیــــرد بر بی هنــــر بهـــــانه

یه روزی ...

گناهی رگ گردنم را گروگان گرفته است
زمانی خداوند همسایه ام بود ...
* شاعر؟!

کدام پل

دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر
می میرند
مردان کوچک
به آرامش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچ کس، به خانه اش نمی رسد ...

گروس عبدالملکیان

مهندس شدین که چی آخه ؟!

قصه به هر که می برم، فایده ای نمی دهد

مشکل درد عشق را، حل نکند مهندسی

سعدی

من همان جنگجویم و لیک...

جنگجویی خسته ام بعد از نبردی نابرابر

پیش رویش پشته ای از کشتهء همسنگرانش

حسین منزوی

هر که طاووس خواهد...

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد...

مبادا!

مبادا هیچ سقفی بی‌پرستو
مبادا هیچ بامـــی بی‌کبـــوتر 

قیصر