ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

به من چه !

ای دَر ! 

آنقدر روی یک پاشنه بچرخ تا سرگیچه بگیری !!!

undo

نامردیست که دنیا  

راه برگشت ندارد ...

ادعا !

قبل تر ها، مردم پُزِ چیزهایی را می دادند که داشتند 

 جدیدنها ، ملت پُزِ چیزهایی را میدهند که ندارند ...

می خوام بمیرم

چشمام رو برق جوشکاری زده
انحراف بینی و افتادگی کام دیگه نفسم رو بالا نمیاره 
معده دردم دوباره عود کرده 
قلبم هم مثل همیشه ریپ میزنه 
کمر دردم هم روز به روز بدتر میشه 
لرزش دستام مثل یه پیرمرد ۹۰ ساله است
حافظه ام هم که کپک زده
.
.
.
 جناب عزارئیل! طرح تعویض جسم های فرسوده از کی شروع میشه؟! 

بی مخاطب !

از آدمهایی که نگاهشان مخاطب ندارد بدم می آید  

 

اصحاب کهف

دلش به غار " اصحاب کهف " می ماند ! 

تار عنکبوت بسته ! 

اخلاقش هم نقش " سگ اصحاب کهف" را بازی می کند ! 

فقط مانده ام کسی آن تو به خواب رفته یا نه ؟! 

شب های تابستان

بچه که بودیم شب های تابستان ، یکی دو ساعت زودتر تشک ها را در حیاط پهن میکردیم تا  خنک شود و بیاییم با ابر ها و ستاره ها ، بازی کنیم ...

اما حالا تابستان هم به برکت کولر ، زیر پتو میخوابیم !!

کوره ی آدم سوزیت را ببند ...

چشمان تو  

هلوکاست واقعی ...

نیست!!

به قاعده ی آدمی که یک فیل روی دلش پا گذاشته باشد ، احساس خفگی می کنم .

در این جور مواقع عمیق ترین و ناب ترین و دلنشین ترین جمله ای که حالم را خوب می کند این است "‌ از همه تون و همه شون بدم میاد "  !!!! بد آمدن اصلا چیز بدی نیست ، گاهی خیلی هم به درد بخور است . مخصوصا وقتی که قرار است یک تصمیم بگیری . فرقی نمی کند چه جور تصمیمی ، اما این بد آمدن عجیب به درد تصمیم های بزرگ می خورد . می دانید آدمی که بدش می آید وابستگی ندارد ، چشمش را می بندد با نفسی مطمئن و دلی آرام تصمیم بزرگش را می گیرد . مثلا تصمیم می گیرد بی خیال هر نوع فعالیت اجتماعی شود. تصمیم می گیرد آدمی را ترک کند .... تصمیم می گیرد مهاجرت کند... تصمیم می گیرد بمیرد ...

همه اینها بسته به میزان بد آمدن قابلیت اجرا دارند ... من الان می توانم همه ی بالایی ها را اجرا کنم بدون اینکه خم به ابرو بیاورم ...

جای خالی ...

جاهای خالی اند که آدم را می کشند ...