ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

چه میهمانان بی دردسری هستند مردگان.

نه به دستی ظرفی را چرک می کنند،

نه به حرفی دلی را آلوده؛

تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت...

دلیل اینکه ما آدمای معروفی نمی شیم.

یه روز یه کاریکلماتوری ساختم، عجیب قشنگ بودا! ولی هیچ جایی نداشتم تا توش ثبتش کنم.

حالا که اینجا جون می ده واسه این جنگولکا، یادم نمیاد چی بود!

فراغت

وقتی بهت احتیاج دارم کنارم باش

نه وقتی همه ی کارتو انجام دادی و بیکاری.

عروس می شوی...

چه غریب است

دیدن دخترک همیشگی

بین آن همه تور و نور...


*از حس غربت دارم خفه می شم...

درد دل صمیمانه

خدای عزیزم!

شما که رشته ی گرافیکو آفریدی؛

یه نهال درخت پول داری تو دست و بالت؟؟!....

گیـــــــر

هر وقت کارِت یه جا گیر می کنه

اونجا می شه

"مهمترین جای دنیا!"

حواست ...؟

...بعد یه وقت به خودت میای، می بینی بالای سر زودپز وایسادی، داری سالاد شیرازی درست می کنی!

معاد

بعضی وقتا یادآوری اینکه خودمون بالاخره یه روز می میریم

می تونه خیلی هیجان انگیز و انرژی بخش باشه!

نیمه گم نشده

ای کسانی که ایمان آوردید؛

قبل از اینکه در خانه ی ما را از پاشنه در بیاورید؛

مطمئن شوید طرف صاحب مرده تان مناسب شماست!

زن ها

درست  همون موقعی که فکر می کنی  

همه چیزو می دونه و از دلت باخبره

 لازمه بهش بگی دوستش داری.