ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

یکی از مزیت های اینکه آدم جمعه رو هم کلاس بگیره، اینه که دیگه واسه اومدن هیچ کدوم از روزای هفته لحظه شماری نمی کنی.

تخم مرغ های رنگی

قدم زدن توی کوچه های خلوتی که همه ی اهالی ش رفتن سفر؛

سر زدن به باغ ارم و حافظیه و خندیدن از اینکه خودمون هم مثل مسافرا فقط عید تا عید می ریم؛

بستنی های گرون تر از همیشه خوردن توی چمنای حافظیه و گرفتن فال زورکی برای همه؛

گاهی هم عکس گرفتن از یه زوج جوون که اولین عیدشون رو با هم اومدن مسافرت...


عید - اگه آدم پیک نوروزی نداشته باشه - همه چیزش دلچسبه.

پیش بینی وضع هوا!

- بله... ما تهرانی های عزیز که از صبح بارون بسیار زیبایی داشتیم

موج ابرهای باران زا ایشالا بعد از تهران، می ره به سمت شمال غربی و شمال شرقی و جنوب شرقی

راستی داشت یادم می رفت،

یه موج گرد و غبار هم از عراق میاد که طبق معمول ایشالا می ره سمت جنوب غربی!


بانو!

امروز خونه مون رو از منظر گربه ها دیدم

وقتی برای باز کردن در

چهار دست و پا از دیوار رفته بودم بالا!

دلم گرفته

از بس همه رو درک کردم و هیشکی منو نفهمید،

از بس همه رو تحمل کردم و هیشکی یه ثانیه ناراحتی مو بر نتابید،

از بس بارون نیومد،

دلم گرفته....

دلم آشوب شد!



تهدید!

- ببین! اگه از این در رفتی بیرون،‌ دیگه تا آخر عمر باهات حرف نمی زنم!

+ درک!! می خوام که نزنی!!!

سوسک جان!

"ندیدن" دلیل "نبودن" نیست،

-اما جون مادرت همه جا رژه نرو-

مایه ی دلگرمی که هست!


عاقبت...

...تو حین ناباوری یک شب

خالی گذاشتی هر دو دستم...

بعد 20 سال!

تجربه ثابت کرده

اگه عاشق

یا شکست خورده

نباشی

کلا باید از وبلاگ نویسی استعفا بدی!