ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

حال گل!

این عکس را امروز توی نت دیدم!

بدجور حال من است ... بدجور!


آبشن اضافه

آدم وقتی عاشق می شود
تازه به آبشن های اضافه ی خودش پی می برد....

بسم اله !

انگار همه ی معشوق ها تصمیم گرفته اند که " بروند"
انگار همه ی عشق ها تصمیم گرفته اند " خاطره " شوند
انگار تنهایی دارد " نقش اول " می شود ....
انگار دنیا دارد تمام می شود ...

آن که باید به دادمان برسد ...

تنها عشق است که ما را سرپا نگه می دارد
چه دیگران آن را تحسین کنند
چه تقبیح ...

نمی دانم چه می خواهم بگویم

آدمها فراموش کارند
آدمهای عاشق فراموش کار ترند
زود یادشان می رود چه به روزشان آمده و چه شب ها و روزهای وحشتناک و عطشناکی را گذرانده اند .


پ.ن: عنوان از ه.ا.سایه

شب های روشن!

شب هایی هم هستند که دلتنگی بر خستگی غلبه می کند و نتیجه اش می شود بی خوابی ....

مثل خودش!

بلاخره در زندگی هر کسی
یک نفر هست
که مثل هیچ کس
نیستـــــ....

همه رفتنی ان!

سلسله ی موی دوست

منقرض شد ...

برو بابا !

به روزهای سخت نبودنت قسم
که بودنت هم دردی را دوا نکرد ...

مصنوعی !

پاهای مصنوعیش هیچ مشخص نبود
اما خنده ی مصنوعی اش بدجور توی ذوق می زد ...