ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

تنها دوبار زندگی می کنیم ...

سیامک: بعضی وقتا یه چیزای کوچیکی تو گذشته تبدیل می شن به یه حسرت بزرگ بعد هر چی که زمان می گذره اون حسرته هم بزرگتر می شه تا یه جایی که دیگه نمی شه ازش فرار کرد ... تمام اون سالها ی دانشکده من عاشق شما بودم ... اما هیچ وقت اینو بهتون نگفتم یعنی نشد که بگم ... همین

لیلا: جدی که نمی گی؟!

سیامک: چرا جدی می گم . برای همینم این نگفتن شده حسرت...تا یه جایی فکر می کردم این حسیه که تموم می شه ! اما کم کم فهمیدم اونقدر که حسرت نگفتنش اذیتم می کنه حسرت نشدنش آزارم نمی ده ...

نظرات 1 + ارسال نظر
eli پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ب.ظ http://u20i.blogfa.com/

این چه فیلمی بود؟

تنها دوبار زندگی می کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد