ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

بهار را دوست ندارم ...

بهار را دوست ندارم ،

با این که در بهار به دنیا آمدم

با این که بهار ، فصل تولد خاطره های بی همتاییست !

بهار را دوست ندارم با این که عاشق بارانهای گاه و بی گاه و بی نظم و قاعده اش هستم .

بهار را دوست ندارم با این که بوی بهار نارنجش حالم را خوب می کند ،

چیزی آزار دهنده در بهار هست که تلخیش روی تمام شیرینهای آن را پوشانده .

چیزی از جنس انتظار ...

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ب.ظ http://www.sargardon.blogsky.com

سلام..
زندگی همینه...بهار نو شدنش زیباست..ازش باید نو شدن آموخت...

نیلوفر پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 ب.ظ

یاد این شعر افتادم :
چو یار نیست بگو تا بهار برگردد / بهار من آن دم که یار برگردد !
...
..
اوهوم ! چیزی از جنس انتظار ... از جنس نبودن ِ یار ...

حمید جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ق.ظ http://www.bikaraane.parsiblog.com

سلام
چون چند روز دسترسی به اینترنت نداشتم چند تا مطلب رو با هم خوندم:
1) دوسالگی وبلاگ قشنگتون مبارک. ما که هنوز یک سالمون هم نیست
2) پرفسور حسابی میگن: جهان سوم اونجایی که هر که به فکر اباد کردن کشورش باشه خانه اش خراب میشه و هر که به فکر ابادی خانه اش باشه کشورش خراب میشه!
یا علی

ممنون .
دکتر حسابیه دیگه !

آذی شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 ق.ظ

....چیزی از جنس انتظار.........!
هی روزگار........................!

zahra شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:23 ق.ظ

سلام.تو چقد شبیه منی. ریزنوشتاتو دوست دارم
و گاهی کپیشون می کنم تو فیس بوکم

مهاجر شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ

سلام...گاهی فراموشی انتظار که خوبه ها...کلا فراموشی چیزه خوبیه :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد