ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست ...

مادر بزرگ  قدرت  عجیبی دارد .حال و روزت را از نگاهت می فهمد ؛

به من نگاه می کند و می گوید :  عاشقی ، از نگاهت معلوم است ، نگاهت برق دارد

به دختر خاله ام می گوید : مراقب باش مادر جان ، حالت چشمهایت معلوم است که بارداری

به ...

می گویم : مادر جان چطور با قطعیت برایمان حکم صادر می کنید !  با یک نگاه ؟!

می گوید : از همان روز که  با پدرش برای عیادت پدرم به خانه مان آمدند  ، نگاه بازی شروع شد ،  قاصدی به جز نگاه نداشتیم ، خبری از تلفن وموبایل نبود... همه چیز نگاه بود و نگاه ... !

عشقش  را غمش را  عصبانیتش را ، همه را باید از نگاهش می خواندم ... من سالهاست مشق نگاه کرده ام دختر جان !

از همان روز که با پدرش آمدند عیادت پدرم تا همین حالا که دردش را مخفی می کند ...!

مادر بزرگ می گوید : نسل  شما خیلی چیزها بلدند ، اما " نگاه " را نه ! بلد نیستند ...

مادر بزرگ بزرگترین  لذت زندگیش خواندن نگاههای پدر بزرگ است .

نظرات 5 + ارسال نظر
حمید جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:12 ب.ظ http://bikaraane.parsiblog.com/

چه قشنگ. خدا این نگاه ها و این بزرگان رو از هیچ خانواده ای نگیره.

امید جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ب.ظ http://laamp.blogfa.com

نابود شدیم رفت از شدت سیب زمینی . ما مستقیم هم که بهمون میگن نمیفهمیم اینها از نگاه ....

yashar جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ب.ظ http://www.market2iran.com

سلام دوست عزیز وبلاگ بسیار خوبی داری . لطفا یه سری هم به سایت من بزن

سارا شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:06 ق.ظ http://november25th.blogspot.com

چقدر زیبا نوشتید خانوم

حافظ شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 ق.ظ http://haafez.net

۱بار نگاه کردم
هنوز غرقم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد