ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

بجوی و بردارو برو ...

گفتم که دلم هست به پیش تو گرو...  

دل بازده ، آغاز مکن قصه ی نو...

 افشاند هزار دل ز هر حلقه ی زلف...

 گفتا که دلت بجوی و بردار و برو... 

گفتا که دلت بجوی و بردار و برو... 

گفتا که دلت بجوی و بردار و برو... 

گفتا که دلت بجوی و بردار و برو...

نظرات 3 + ارسال نظر
حمید یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:46 ب.ظ http://www.bikaraane.parsiblog.com

محبوب ما که اینجوری نیست
به قول آیت الله امجد:
اگه تو را رها کنم، مرا رها نمی کنی
(یادش بخیر یه عید توی صحن آزادی با سید و چند تا از بچه ها این رو برامون خوندن. چه صفایی داشت

کاظمی دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:31 ق.ظ http://mataf.ir

سلام جناب حمید
پی نخود سیاه فرستادن شنیده ای؟ دیده ای بچه ای را که بی خود و بی جهت بهانه می گیرد، مشغولش می کنند به اسباب بازی؟
هزاران دل به پیش ما افکنده است تا دل ادعایی خویش بجوییم. اسباب بازی های است برای اینکه پیش خودش مشغول بازی شویم نه اینکه به درگاه دیگری برویم.

امید دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ب.ظ http://laamp.blogfa.com

زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد