خبر به دورترین نقطة جهان برسد
نخواست او به من خسته ـ بیگمان ـ برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد
چه میکنی، اگر او را که خواستی یکعمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
رها کنی، برود، از دلت جدا باشد
به آنکه دوستتَرَش داشته، به آن برسد
رها کنی، بروند و دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطة جهان برسد
گلایهای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هقهق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که... نه! نفرین نمیکنم، نکند
به او، که عاشق او بودهام، زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
مرحوم نجمه زارع
به پوست تنم دست میکشم
به جای کسی نفس میکشم
و در حسرت یک بوسه میمیرم.
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
دنیای عجیبیه-جای هیچ صحبتی نداری- نمی دونم اگه خدا نبود چیکار میکردیم
امیدواری مقدمه بشه برا پریدن اما کو توان پریدن
یکی بهت میگه تو چقدر خونسردی-ای سیب زمینی ... تو مجبوری بخندی تا فکر نکنه که تو هم ...
این چرت و پرتا هیچ ربطی به هیچ جا نداشت
چه شعر قشنگی! از کی بود؟
حسرت بوسه های پنهانی
خدا کند که از سرم برود
حسرت دیدار های ناگهانی
خدا کند که حسرتت از دلم برود
خدا کند دل هره دیدن تو در ان خیابانهای کشدار از سرم برود
روحش شاد