ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

مرد این بازیچه دیگر نیستم

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
نظرات 6 + ارسال نظر
sevda پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:31 ق.ظ

سلام
مبارکه
خواهشاً ادامه بده ،‌مثل اون وبلاگت درشو تخته نکنه هاااااااااااااا
مطلب «حماقت با نون اضافه ...!!» عالی بود.

سلام . ممنون . این وبلاگه همین طوریه . واسه همین یه دفعه ایها ...
اونم درش تخته نشده ...

امید پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:37 ب.ظ http://etresib.persianblog.ir

خیلی قشنگ بود

چکاوک پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:38 ب.ظ

سلام.
دلنشین بود و لرزاننده.
ممنون که آدرس دادی.

شرمنده من خیلی از شعر و شاعری سر در نمیارم که نظر درخوری بدم.

التماس دعا.
یا علی.

آرام سایه جمعه 7 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:49 ب.ظ

می دونی دوست من : لیلی عاشق حقیقی بود ، چرا که مجنون و به خودش راهی نکرد ، به معشوق (عشق حقیقی) رسوند:
لیلی نزدیک مرگش به خدمتکارش گفت : برو به مجنون بگو لیلی گفت: عاشق کسی باش که با یه تب نمیره ،کسی که همیشه هست لایق عشقه !
این قدرتی که مجنون و به معشوق حقیقی رسوند :عشق حقیقی لیلی به خداوند بود(که باعث شد لیلی از خودش که حجاب مجنون شده بود ، بگذره ) تا مجنون و به آغوش گرم خداوند بسبره!
شعرت زیبا و عمیق بود.

پریشئن شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:16 ق.ظ

سلام
صبحی دیدمت از تو تاکسی . دلم واست تنگ شده ها !!
شعره از کی بود ؟

میلاد چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:54 ق.ظ http://behtarin.tk

سلام.
من عاشق این شعر های لیلی و مجنونم ولی تا حالا این رو نشنیده بودم.
به نظرم اومد که از شاعرای جدید باشه نه از نظامی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد