-
بُرد و باخت
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 00:15
با اینکه میدانیم فقط یک بازی است ، اما به هرقیمتی نمیخواهیم بازنده این بازی باشیم !! پ ن : و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست ( انعام 32 )
-
فلسفه ی انتقادی صهیونی
جمعه 26 شهریورماه سال 1389 21:38
می کشم؛ پس هستم!
-
ادعا !
جمعه 26 شهریورماه سال 1389 10:44
قبل تر ها، مردم پُزِ چیزهایی را می دادند که داشتند جدیدنها ، ملت پُزِ چیزهایی را میدهند که ندارند ...
-
ثبت لحظه!
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 22:03
پنجره های ماشین باز بود... باد از پنجره ها رد میشد و به صورتم میخورد... به سرم زد، قطره های اشکم را به دست باد بسپارم، ببینم تا کجا سفر میکنند.... اتوبان، خلوت بود و سرعت ماشین زیاد و چراغهای وسط بلوار، روشن و درخشان.... صدای آهنگ زیاد بود. آنقدر که با صدای باد، غوغایی براه انداخته بود... ساکت بود و خاکستر سیگارش، توی...
-
آی آدمها
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 13:57
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید.. یک نفر در آب دارد می سپارد جان
-
دهنت را ببند !
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 11:54
معشوق حریم دارد حرمت دارد عاشق، هیچ چیزش را فریاد نمی کشد ...
-
در پی افشای جزئیات یک رابطه!!
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 13:13
راجع به پشت صحنه ها کنجکاوی نکنید، حدس نزنید ... هر چه کمتر بدانید ذهن آرام تری خواهید داشت ...
-
فلسفه ی انتقادی آمریکایی
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 01:39
توهین می کنم؛ پس هستم!
-
هوس سفر نداری؟!
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 09:52
ببینید، من فقط می خواهم از این جا بزنم بیرون، فقط دور شوم و البته با اولین پرواز . خانمی که پشت کامپیوتر نشسته بود، سرش را تکان داد، بعد خندید و گفت : آدمهایی از قماش شما خیلی زیاد نیستند، اما باور کنید که تعدادشان روز به روز دارد بیشتر می شود . مرد داستان فروش _ یوستین گاردر
-
زندگی خندهدار!
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 00:45
آدمها -اگر آدم باشند- میفهمند که به همه چیز بایست خندید. انما الحیوة الدنیا لعب و لهو... من ِ او / رضا امیرخانی
-
توهّم
شنبه 20 شهریورماه سال 1389 23:37
بدترین نوع پرکردن تنهایی، استفاده از قرصهای روانگردان " اینترنت " است چون آنچنان دور و برت را شلوغ میکند ، که متوجه نمیشوی هنوز هم تنهایی ...
-
سوء هاضمه !
شنبه 20 شهریورماه سال 1389 01:22
کلمه های خام کلمه های کال کلمه های دَم نکشیده کلمه های رژیمی کلمه های مسموم این است حال و روز وبلاگستان !
-
می خوام بمیرم
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 16:08
چشمام رو برق جوشکاری زده انحراف بینی و افتادگی کام دیگه نفسم رو بالا نمیاره معده دردم دوباره عود کرده قلبم هم مثل همیشه ریپ میزنه کمر دردم هم روز به روز بدتر میشه لرزش دستام مثل یه پیرمرد ۹۰ ساله است حافظه ام هم که کپک زده . . . جناب عزارئیل! طرح تعویض جسم های فرسوده از کی شروع میشه؟!
-
دل به تو بستم !
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 00:31
ماه خدا ! همه که رفتند تو هم برو ... !!!
-
انگیزه !
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 11:26
آنکه چشمش به آسمان است بلاخره روزی پرواز را یاد می گیرد ...
-
بریدم...
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 00:41
دلم یک کوچ می خواهد....بی مقصد....بی بازگشت.....!
-
خفت
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 23:00
شاعر میگه: یوزر پسوردتو یه چی بذار که اگه خواستی به کسی بدی از خفت کبود نشی ... !
-
وسعت پروازها سقف قفس !!
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 12:10
دعاهایمان با سقف گناهان و اشتباهات برخورد می کنند ... بعد دلمان را خوش می کنیم که صلاح نبود لابد ... !!!
-
اوکی!
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 01:02
اگه تو سرنوشتو می نویسی.........دیگه هیچ اتفاقی، غم نداره!
-
....
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 12:00
از کسی که " رفتن " را تجربه کرده بترسید ... چون همیشه بوی " رفتن " می دهد ...
-
همه ی آنها !
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 12:39
آنکه ترسیده، می ترساند آنکه حقیر شده، تحقیر می کند ... اما آنکه دلش شکسته ، دل نمی شکند ...
-
من ..تو
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 03:15
خدایا..اگر حاجتم را دیر بدهی بدلیل نادانیم به تو اعتراض میکنم درحالی که شاید دیر شدن آن برایم بهتر باشد زیرا تو از عاقبت کارها آگاهی!من ندیدم مولای بزرگواری را که بر بنده پست خود شکیباتر از تو باشد بر من: تو.. مرا میخوانی ولی من از تو روی برمیگردانم.تو به من محبت میکنی و من نمیپذیرم.گویا من منتی بر تو دارم! ولی این...
-
گمشده!
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 09:57
جا مانده کسی جایی .... که هیچ کس هیچ وقت جایش را نخواهد گرفت ...
-
قرار
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 18:18
خدایا خودت بهتر میدونی سحر ها نه برای مناجات ، بلکه برای خوردن سحری بیدار میشدم ولی به جان خودم ، بعضی از صبح ها که برای وضو میرفتم توی حیاط ، حست میکردم ! اگر پایه باشی بعد از ماه رمضون هم بیدارم کنی ، میام همون جا سر حوض با هم یه وضو مشتی میگیریم ، یه نماز محکمی میخونیم ، بعدش هم میریم برای صبحونه ! کلاً منظورم اینه...
-
تقدیر
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 12:55
تقدیر ما را با عدلت ، نه ! با فضلت بنویس ...
-
حکمت
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 00:51
خدایا..حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری بر من آشکار کن تا درهایی را که بسویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی را که برویم میبندی به اصرار نگشایم.
-
بابای ...
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 13:46
علی جان ! فارغ از تمام توصیفاتی که در وصف شماست بهترین اسمی که من از شما سراغ دارم "بابای یتیمان" است ....
-
ولی افتاد مشکل ها !
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 09:51
آدمها دو گروهند؛ گروه اول آنهایی که عاشق نیستند ، این گروه آدمها شبیه مثلثند . سه لبه ی تیز دارند_ دل ، عقل و زبانشان _ و معمولا در ارتباط نزدیک با آنها، این لبه های تیز روح شما را خراش می دهند . گروه دوم آنهایی که عاشقند، این آدمها شبیه دایره اند .لبه های تیز ندارند ، لطیفند و در کنارشان بودن حس امنیت دارد . حالا فرض...
-
خدا طاقت اشکاتو نداره !
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 11:09
یا راحم العبرات ...
-
اجازه..
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 18:45
خدایا ..اون موقعی فهمیدم می خوای دعام رو مستجاب کنی که توفیق دعا کردن بهم دادی. امام سجاد علیه السلام از همه کسانی که این شبها خدا دعاشونو مستجاب میکنه التماس دعا دارم!