چقدر دل خوشی خوابها کم است ...
همه به آزادگیش غبطه می خورند
اما او
دلش کمی دلبستگی و
پای بندی می خواهد ...
عاشق؛
دلش نرم است
سرش سنگ
درد ما از
ندانستن نیست
از نخواستن است
سایه از سر من تا سپیده نگیر
خودم را نمی بینم !
تو آینه نیستی؟
یا من وجود ندارم ...
با خود روبرو شو
در کنار خود آرام گیر
به خود بنگر
داغ نیازهایی که بر خود داشته ای ببین
و حلاوت استجابت را
شکر کن ...
گاهی گمان نمی کنی ، ولی می شود ...
گاهی نمی شود که نمی شود ....
دل که از پا افتاد
برای دوباره راه رفتن
باید دوباره زاده شود ...
سکوت
همیشه علامت رضایت نیست
گاهی هم علامت خطر است ...