ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

خبر به دورترین نقطة جهان برسد

 

خبر به دورترین نقطة جهان برسد
نخواست او به من خسته ـ بی‌گمان ـ برسد
شکنجه بیشتر از این‌؟ که پیش چشم خودت‌
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد
چه می‌کنی‌، اگر او را که خواستی یک‌عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
رها کنی‌، برود، از دلت جدا باشد
به آن‌که دوست‌تَرَش داشته‌، به آن برسد
رها کنی‌، بروند و دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطة جهان برسد
گلایه‌ای نکنی‌، بغض خویش را بخوری‌
که هق‌هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که‌... نه‌! نفرین نمی‌کنم‌، نکند
به او، که عاشق او بوده‌ام‌، زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد


مرحوم نجمه زارع

تقویمها ...

تقویمها گفتند و ما باور نکردیم ... 

 

از دفتر خاطرات یک صادق

ابایی ندارم که بگویم هنوزهم در همه جمع های خانوادگی دنبال تو می گردم

ابایی ندارم که بگویم توی تمام مجالس از اول تا آخر چشمهایم تو را می پایند .

ابایی ندارم که بگویم هنوز هم وقتی که صفحه ی طالع بینی مجالات را به سرگرمی ورق می زنم اول از همه سراغ ماه تولد تو می روم .  

ابایی ندارم که بگویم با شنیدن اسمت بی اختیار ضربان قلبم تندتر می شود .

اما ...

ابایی هم ندارم که بگویم همه اینها از روی عادت سالهای گذشته است نه عشق ...