-
دعای دم افطار!
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 14:36
خدا دوتا چیر نصیبت نکنه: یکی آدمی که تو اوج غم و اشک، می خواد برات منبر بره و نصیحت و سرزنشت کنه! یکی هم آدم زبون نفهم و بی منطق!
-
شب سرنوشت !
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 12:31
فریاد نمی زنم نزدیک تر می آیم تا صدایم را بشنوی ...
-
معلوم نیست !
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 18:17
شاگرد : آقا اجازه ! خدا تا کجا میتونه به بنده هاش کمک کنه ؟ معلم : معلوم نیست پسرم ! شاگرد : یعنی چه که معلوم نیست ؟!! معلم : یعنی به همون اندازه که تو به قدرتش اعتقاد داری ... !
-
داری پیر می شیو خبر نداری!
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 12:15
ذهنم خالیست؛ چون دلم خالیست دلم از عشق ذهنم از تشبیه و استعاره و شعر ...
-
پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 00:41
در کشت گندم خودکفا شده ام ؛ پی نوشت: در فکر صادرات به بهشت ام !
-
جبرانی
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 14:06
اگر بهشت رسیدن به کمال است و قرب جهنم کلاس جبرانی فشرده ای است برای آنهایی که در دنیا نرسیدند... .... از جهنم دنیا خوشم می آید.... کلاس جبرانی است برای زودتر رسیدن.
-
یا من یحیی العظام
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 13:32
استخوان پوسیدهای شدهام، به «کن فیکونی» زندهام کن...
-
یک نفر
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 12:08
اصلاً اگر حکمت اینکه شیطان سجده نکرد و آمد و آدم را وسوسه کرد و آدم از بهشت رانده شد و ما به دنیا آمدیم ...، همین باشد که یک روز یک جایی ، روی زمین ، "یک نفر" را ببینیم ، بس است !
-
خدایا بی خیال!
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 13:07
خدا جون! از طریق مشکلات داری چکش کاریم میکنی تا صاف و خوشگل و صیقلی بشم، حرفی نیست. فقط یه خرده آروم تر که کلا ریختمون رو آوردی پایین...
-
بابا، همه چیز بود
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 11:17
" اگه بابام بود، اینجوری نمی شد " این جمله ایست که بارها ، بارها و بارها، بعد از رفتنش تکرار کردم . هر اتفاقی با ربط و بی ربطی، انگار به نبودن او ربط دارد .
-
فعلهای مقدس !
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 10:08
هـــر چیــزی، ارزش دیــدن هــر راهــی ، ارزش رفتــن و هر دستی، ارزش گرفتن ندارد ...
-
فقط پرواز
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 13:41
همیشه تنهایی و سکوت و فکر ، کاردی است دو لب یا روحت را می کُشد و زمینت میزند ، یا زنده ات میکند و پروازت میدهد ! پ ن : اما سکوت و تفکر در " ماه خدا " یک لب بیشتر ندارد ....
-
توجیه
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 10:49
به عدد انسانها توجیه برای کارهای اشتباه وجود دارد !
-
او می فهمد...
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 00:30
چه حالی میکنی وقتی می فهمی خدا می فهمدت!! وما انسان را آفریدیم و می دانیم نفس او چه وسوسه ای میکند و ما از شاهرگش به او نزدیکتریم..
-
_ 0 _
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 13:57
گمشده ی نسل ما اعتماد است نه اعتقاد ! * چقدر اعتماد داری که خدا می تواند یک خرابه را سرپا کند؟ چقدر اعتقاد داری که خدا ...
-
عروسک پارچه ای!
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 00:13
بیش از اینها ، آه ، آری بیش از اینها میتوان خاموش ماند... میتوان ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت خیره شد در دود یک سیگار خیره شد در شکل یک فنجان در گلی بیرنگ ، بر قالی در خطی موهوم ، بر دیوار میتوان با پنجه های خشک پرده را یکسو کشید و دید در میان کوچه باران تند میبارد کودکی با بادبادکهای رنگینش ایستاده زیر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 11:18
چه میهمانان بی دردسری هستند مردگان. نه به دستی ظرفی را چرک می کنند، نه به حرفی دلی را آلوده؛ تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت...
-
خوشبختی
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 09:37
چشم دوخته ایم به روزهایی که می آیند منتظریم ، روزی ، شبی ، جایی خوشبختی را گیر بیاوریم و فریاد بکشیم : هی ! تو تا الان کجا بودی؟! غافل از این که خوشبختی بین همین روزهای کشدار و داغ تابستان میان همین سحر و افطارها بین پیامهای اینباکس موبایلمان لابه لای خطوط وبلاگ هایمان... بین همین دلخوشی های کوچک اول صبح جاخوش کرده !
-
امسال حواستان را جمع کنید
شنبه 30 مردادماه سال 1389 12:37
وقتی حواست نیست، زیباترینی وقتی حواست هست، فقط زیبایی حالا حواست هست؟
-
حرف های خوب
شنبه 30 مردادماه سال 1389 10:47
حرفهای خوب را همیشه آدمهای خوب نمی زنند ....
-
خانه
جمعه 29 مردادماه سال 1389 01:15
هیچ جایی مثل خانه ی خود آدم نمی شود. پی نوشت: خانه ی آدم در بهشت است!
-
محض اطلاع!
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 17:03
هیچگونه نظریه و تز تربیتی در رابطه با بچه و بچه داری از آدمهای مجرد یا بی بچه پذیرفته نخواهد شد! شرمنده م.
-
سنگ دل
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 11:41
وقتی هر چه زور میزنی، اشکت نمیریزد معنایش این است که کمی دیر تشریف آوردی سنگِ دلِ مرده ات را انداخته اند دیگر ... !
-
آیه ی 8
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 10:28
ای انسان ؛ تو که همواره در حال نک و ناله ای ! پس نیک بیندیش که کی قرار است زندگی کنی ؟!!!
-
نمیخواستم...
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 00:15
خدایا.. آنگاه که گناه میکردم نه منکر خداییت بودم ,نه امر تو را خوار می داشتم و نه تهدیدهایت را بی ارزش می پنداشتم.. ولی گناهی بود که پیش آمد ونفسم مرا فریفت و هوس بر من چیره شد و نگون بختیم به من کمک کرد و ستاریت تو مغرورم کرد..پس ..تا آنجا که میتوانستم در نافرمانی و مخالفت تو کوشیدم...ولی حالا.. فرازی از دعای ابوحمزه...
-
سرکاری
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 18:43
به چیزی که فکر می کنی بیندیش
-
ترجمه کنید
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 10:46
God will fix your broken heart, if you give him all the pieces.
-
اسید یا خاک !
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 10:09
آدمهای تنها دو دسته اند ؛ گروه اول آنهایی که تنهایی برایشان حکم خاک گلدان را دارد ، با آن رشد می کنند و بزرگ می شوند. گروه دوم آنهای که تنهایی برایشان حکم اسید را دارد ، با آن می پوسند ، فرو می پاشند و از بین می روند ...
-
سلام . خداحافظ
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 11:24
سلام , خداحافظ چیزی تازه اگر یافتید بر این دو اضافه کنید تا بل باز شود این در گم شده بر دیوار.... مرحوم حسین پناهی
-
بی صدا فریاد کن
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 22:32
گاهی به روز نکردن وبلاگ خودش کلی حرف دارد .... اما کو گوش شنوا !