گفت : " عیدت مبارک."
صدایش گرفته بود ...
زل زدم به چشمهایش که داشت هی قرمز تر می شد.
گفتم : " عید مال شماهاس"
اشکش چکید .... سرش را پایین انداخت ...
آرام گفت : "هنوز تا اجرایِ حُکـ....."
صدایش با صدای بلندگو در هم آمیخت...
ـــ وقت ملاقات تمام است ...
گفت: دلم نمی خواهد پای یک انتخاب اشتباه بمانی،
نمی خواهم اشتباه بزرگت باشم!
و رفت ...