خدای من!
این که روبرویت به گناهانم اقرار میکنم و به زشتی اعمالم معترفم، برایم سودی دارد؟!
یا اینکه من در این حالم هم، مستوجب غضب تو هستم؟!
نکند من با خوش خیالی تو را می خوانم، در حالی که عذابی شدید به واسطه ی گناهانم به دنبال من است ...
نه ...
باور نمی کنم ....
نمی توانم از تو ناامید باشم
چطور ممکن است تو بندگانت را به بازگشتن از بدی فرابخوانی، اما در را به روی آنها ببندی ... ؟!
پ.ن: المستخف بحُرمه ربّه: بنده ای که حریم، حرمت پروردگارش را سبک شمرده
* مضمون چند خطی از مناجات دوازدهم صحیفه سجادیه
عشق فوران می کند ـ چون آتشفشان و شرّه می کند ـ چون آبشاری عظیم ، دوست داشتن جاری می شود ـ چون رودخانه یی بر بستری با شیب نرم، عشق ویران کردن خویشتن است و دوست داشتن ساختنی عظیم ...
دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر
می میرند
مردان کوچک
به آرامش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچ کس، به خانه اش نمی رسد ...
گروس عبدالملکیان