ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

المستخف بحُرمه ربّه ...

خدای من!

این که روبرویت به گناهانم اقرار میکنم و به زشتی اعمالم معترفم، برایم سودی دارد؟!
یا اینکه من در این حالم هم، مستوجب غضب تو هستم؟!
نکند من با خوش خیالی تو را می خوانم، در حالی که عذابی شدید به واسطه ی گناهانم به دنبال من است ...
نه ...
باور نمی کنم ....
نمی توانم از تو ناامید باشم
چطور ممکن است تو بندگانت را به بازگشتن از بدی فرابخوانی، اما در را به روی آنها ببندی ... ؟!

پ.ن: المستخف بحُرمه ربّه: بنده ای که حریم، حرمت پروردگارش را سبک شمرده
* مضمون چند خطی از مناجات دوازدهم صحیفه سجادیه


خودشناسی ...

حقیقت آن است که همه دم از "خودشناسی" می زنیم
همه مان می دانیم که پایه خداشناسی "خودشناسی" ست
کما اینکه پایه تمام شناختها، خودشناسیست ...
اما کداممان گام اساسی برای خودشناسی برمیداریم؟!

غیرت خدا

خدا روی یک چیزهایی خیلی غیرت دارد؛
مثل آبرو ...
آبرو ببری، آبرویت میرود ...

دوست داشتن ...!

از عشق سخن باید گفت ، همیشه از عشق سخن باید گفت .
" عشق " در لحظه پدید می آید ، دوست داشتن در امتداد زمان .

این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است .
عشق معیارها را درهم می ریزد ، دوست داشتن بر پایه معیارها بنا می شود .
عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد، دوست داشتن، از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد.

عشق، قانون نمی شناسد، دوست داشتن اوج احترام به مجموعه یی از قوانین عاطفی است .

عشق فوران می کند ـ چون آتشفشان و شرّه می کند ـ چون آبشاری عظیم ، دوست داشتن جاری می شود ـ چون رودخانه یی بر بستری با شیب نرم، عشق ویران کردن خویشتن است و دوست داشتن ساختنی عظیم ...

به همین سادگی!

به وجود آمدن باور و اعتماد نسبت به آدمها، سالیان سال زمان لازم دارد
اما همان باور و اعتماد، ممکن است با یک جمله، یک نگاه، یک ... فرو بریزد ...

کدام پل

دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر
می میرند
مردان کوچک
به آرامش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچ کس، به خانه اش نمی رسد ...

گروس عبدالملکیان

تکلیفت را روشن کن !

لازم است که قبل از رسیدن به شرایط بحرانی، خط مشی و جهان بینی ات را کاملا مشخص و شفاف بشناسی و الا باید دائم چشمت به دهن این و آن باشد و درگیر قضاوت های نسنجیده ...

دو رو ...

یا اصول نقابت را خوب و محکم بچین که هیچ کسی پی به اصلت نبرد
یا نقابت را بردار تا همه تکلیف خودشان را بدانند ...

چرا؟!

در این دنیا تعداد انسان هایی که به "چَرا " می اندیشند
بیشتر از انسان هایی است که به "چِرا؟!" می اندیشند ...

عقل

تا زمانی که کسانی باشند که به جای پیروی از عقل خود، عقیده را از عقل دیگران دریافت کنند، انتظار اینکه زنجیرها بگسلد، انتظار بیهوده ایست و نوع انسان به دو طبقه تقسیم خواهد شد: طبقه ای که تعقل می کند و طبقه ای که ایمان می آورد، یا طبقه ی اربابان و طبقه ی بردگان ...
کندرسه