کاش یاد می گرفتیم که؛
با آدمها به تعامل بنشینیم برای اصلاح فکر و ذهن خودمان
نه برای مجاب کردن آنان به بر حق بودنمان....
من دوست ندارم کسی را بکُشم
این آدمها هستند که تعیین می کنند کشته شوند یا زنده بمانند ...
شاید نتوان به گذشته بازگشت و یک آغاز زیبا ساخت
اما می توان حالا را دریافت و یک پایان معقول بنا کرد ...
خاطره یی که تو جستجویش می کنی و به خاطرش بیاوری، بدان که خاطره نیست و بدان که کار تو نبش قبر نیست و بیرون کشیدن اجساد مومیایی و هیچ شده... خاطره یی خاطره است که نزد تو باشد، سبز تو باشد، سرخ تو باشد و همچون روح زنده و پر شور تو باشد.
خاطره یی خاطره است که نتوانی ترکش کنی، نتواند ترکت کند و خون این خاطره است که سبزِ سبز است ...
بر جاده های آبی سرخ / نادر ابراهیمی / جلد اول