ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

آسمان

خدا جان!
ممنونم که مرا "دیوار" نیافریدی

قربانت، پنجره

آرزو بر جوانان عیب نیست ...

کاش یاد می گرفتیم که؛

با آدمها به تعامل بنشینیم برای اصلاح فکر و ذهن خودمان
نه برای مجاب کردن آنان به بر حق بودنمان....

دنیا پر است از تناقض

هنوز تفاوت اعتقادی، فکری و فلسفی هم را نمی توانیم تحمل کنیم
و دم از روشنفکری، آزادی و برابری می زنیم ...

از دفتر خاطرات یک قاتل

من دوست ندارم کسی را بکُشم
این آدمها هستند که تعیین می کنند کشته شوند یا زنده بمانند ...

بی ثمر!

یکی از بی فایده ترین تلاشها
تلاش برای این است که دیگران به زور برای شما و حرفتان ارزش قائل باشند ...

حال را دریاب

شاید نتوان به گذشته بازگشت و یک آغاز زیبا ساخت

اما می توان حالا را دریافت و یک پایان معقول بنا کرد ...

درد دارد

درد دارد که ببینی آنچه را که امروز می خواهی و نمی توانی
دیروز می توانستی و نخواستی ...

همبستگی مثبت ...

هرچه آدمها به شما نزدیک تر شوند
میزان آسیبی که می توانند به روحتان بزنند
بیشتر است ...

مجلس یک نفره!

دردِ مادر بیش از هر دردی
آدم را دردمند می کند...!

خاطره !

خاطره یی که تو جستجویش می کنی و به خاطرش بیاوری، بدان که خاطره نیست و بدان که کار تو نبش قبر نیست و بیرون کشیدن اجساد مومیایی و هیچ شده... خاطره یی خاطره است که نزد تو باشد، سبز تو باشد، سرخ تو باشد و همچون روح زنده و پر شور تو باشد.

خاطره یی خاطره است که نتوانی ترکش کنی، نتواند ترکت کند و خون این خاطره است که سبزِ سبز است ... 


بر جاده های آبی سرخ / نادر ابراهیمی / جلد اول