ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

بخوان، بخواه، برو، باش ...

از یک جایی به بعد
هیچ  ضعف دانستنی را نمی‌توان پای دیگران نوشت
نه فقر فرهنگی، نه پدر و مادر و نه ...
از یک جایی به بعد، فقط نخواستنِ فردی، دلیل است ....


در ستایش بی ادبان ...

دخترم!

دنیا، آدمهایی دارد که
سکوت تو را در برابر ضعفِ ادبشان
به پای نفهمی‌ تو می گذارند
نه بزرگواریت ...

ما و خدا

اگر "گذشت" کسی را کوچک می کرد
خدا اینقدر بزرگ نبود ....
اگر " بخشش" کسی را فقیر می کرد
خدا این قدر غنی نبود ...

قافیه‌ی غزل

امروز دیدمت؛
قافیه‌ی یک غزل شده بودی
چقدر بهت می آمد ...

گریزونی یا آویزون!

غمگین نشسته‌ام؛
پدربزرگ، آرام دارد از کنارم می‌گذرد
نگاه نگاهم می کند و زیرلب می گوید:

گریزونی، آویزونه
آویزونی، گریزونه ...
ولش کن دخترجان! رهاش کن...

بخارشور کنوود یا رز هلندی ...

برای مادران و همسرانتان
لوازم خانه به عنوان هدیه نخرید
این یک روز را بگذارید خودشان باشند

فارغ از کارِ خانه
هویتشان را مستقل از بشور و بساب و بپز در نظر بگیرید ...


غم بی مرجع

گاهی یک جور غمی ته دلت هست
که هر چه میگردی مرجعش را پیدا نمی کنی
این جور غمها بیشتر از ناراحتی
آدم را کلافه می کنند ...

خانه ها هم اهلی می شوند ....

برای " اهلی " کردن یک خانه باید توی آن خانه دست به " خاطره سازی " زد ...
خانه ی بدون خاطره، خانه ی "اهلی " نشده است ...

دور تسلسل

" دلتنگی هایمان را باد با خود خواهد برد"

   باران برشان می گرداند ...

اتفاق ساده

با گریه های یکریز
یکریز
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته در پای باد
با فصل های سوخته
با سال های سخت
رفتیم و سوختیم
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد