ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

در همه‌ی زمانها

هر کس فقط تجربه‌ی خودش را باور دارد ...

امپدوکلس

دینامیتت را کشف کن

می‌توانی از دستانت برای از میان برداشتن کوه مشکلات استفاده کنی
می‌توانی هم با دینامیت ...
پ.ن: دینامیت وجودت را کشف کن

سرنوشت!

سرشتِ هر کس، سرنوشت اوست...

هراکلیت

من حادثه بر دوشم، من عشق نمی‌دانم ...

پنهان شده‌ای در من، گمنام پرآوازه ...

بشنوید

خواننده: علیرضا قربانی

معجزه‌ کن!

هر کسی درون خودش یه معجزه داره ...

پ.ن: دیالوگ فیلم آینه آینه

مهم نیست ...

دخترم!

می‌توانی داد و فریاد کنی، می‌توانی گِله و شکایت کنی، می‌توانی صحبت و گفتگو کنی، می‌توانی ضجه بزنی و اشک بریزی، می‌توانی .... راه‌های فراوانیست برای حل مشکلات و مسائل؛
می‌توانی هم ساده و بی‌حرف، بی گِله و شکایت راه و عبرتت را بگیری و بروی ...

بزرگتر که شوی می‌فهمی که هیچ‌کدام روی آدمها چندان تاثیری ندارد، باید راه و عبرتت را بگیری و بروی ...

آدمهای ترسناک (4)

آدمهایی که دلشان قطره‌ایست
حرف توی دلشان گیر نمی‌کند
نه حرف خودشان، نه راز و امانت مردم ...

تعطیــــــل استـــــ...

می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند ....

حسین پناهی

آدمهای ترسناک (3)

آدمی که به خدایش وفادار نیست
به آدمها وفادار می‌ماند؟!

از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت ...

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

 از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت

 از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

 کم کم به سطح آینه برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

 دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

 نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت

 شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

سید مهدی نقبایی