دخترم!
میتوانی داد و فریاد کنی، میتوانی گِله و شکایت کنی، میتوانی صحبت و گفتگو کنی، میتوانی ضجه بزنی و اشک بریزی، میتوانی .... راههای فراوانیست برای حل مشکلات و مسائل؛
میتوانی هم ساده و بیحرف، بی گِله و شکایت راه و عبرتت را بگیری و بروی ...
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت
از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت
کم کم به سطح آینه برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت
دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت
نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت
شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
سید مهدی نقبایی