گفت: به خدا قسم که چیزی ندارم.
گفتند: صد دینار به تو بدهم حاضری بروی و همه جا بگویی که از ما متنفری؟ از ما فرزندان محمد(ص)
گفت: به خدا قسم نه!
«هزار دینار؟»
نه! به خدا قسم نه.
«دهها هزار»
ـ نه! باز دوستتان خواهم داشت.
ـ گفتند: چطور میگویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمیفروشی؟
«چطور میگویی فقیری وقتی کالای عشق به ما در دارایی تو هست؟»
ترجمهی آزاد فاطمه شهیدی از امالی، ج 7، ص 147؛ روایت مردی که به خدمت امام صادق (ع) رسید. خدا خانه دارد ...
خودتان را جاریِ لحظه های کسی کنید
که قرار است عمرتان را با او شریک باشید...
همیشه نقطهی آغاز، روشنترین نقطه است
چهل روز مانده تا شروع ماه پر برکت رجب
ما سینـه زدیم و بی صدا باریــدند
از هرچه که دم زدیم ... آنها دیدند
مــا مـــدعیان صــف اول بـــــودیم
از آخـــر مجلــس شهــدا را چیدند
فیلم لحظه ی انفجار
شوق و حسرت(بشنوید)
ویژه نامه