ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

هذا یوم الجمعه ...

گفت: فقیرم
گفتند: نیستی
گفت:فقیرم!باور کنید
گفتند: نه! نیستی.
گفت: شما از حال و روز من خبر ندارید.
و حال و روزش را تعریف کرد. گفت که چقدر دستهایش خالیست و چه سختی‌هایی شب و روز می‌کشد. ولی هنوز امام فقط نگاهش می‌کردند.

گفت: به خدا قسم که چیزی ندارم.
گفتند: صد دینار به تو بدهم حاضری بروی و همه جا بگویی که از ما متنفری؟ از ما فرزندان محمد(ص)
گفت: به خدا قسم نه!
«هزار دینار؟»
نه! به خدا قسم نه.
«دهها هزار»
ـ نه! باز دوستتان خواهم داشت.
ـ گفتند: چطور می‌گویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمی‌فروشی؟
«چطور می‌گویی فقیری وقتی کالای عشق به ما در دارایی تو هست؟»

ترجمه‌ی آزاد فاطمه شهیدی از امالی، ج 7، ص 147؛ روایت مردی که به خدمت  امام صادق (ع) رسید. خدا خانه دارد ...

روضه!

ای خدا!
این غسل نیست، شستشو نیست، مرور مصیبت است، دوره کردن درد است، تداعی محنت است. آرامتر اسماء! دست به سادگی از اینهمه جراحت عبور نمی‌کند، دل چطور این‌همه مصیبت را مرور کند؟!
چه صبری داشتی تو ای فاطمه! و چه صبری داری تو ای خدای فاطمه!
اینکه جسم است اینهمه جراحت دارد، اگر قرار به تغسیل دل بود، چه می‌شد! این دلِ شرحه شرحه. این دل زخم دیده، این دل جراحت کشیده ...
ای خشت‌ها! میان من و فاطمه‌ام جدایی می‌اندازید؟ دلهای ما چنان به هم گره خورده است که خشت و خاک و زمین و آسمان نمی‌توانند جدایمان کنند ...
کشتی پهلو گرفته/ سیدمهدی شجاعی

به یک میزان ...

همه‌اش هم که تقصیر "چوپان دروغگو" نبود
تقصیر از اهالی دهکده هم بود که ساده‌لوحانه هر بار باورش می‌کردند...

خیال کن!

بعضی چیزها را باید خیال کرد
آنقدر که واقعیت زندگی شود ...
مثل خیال نور ...
فاطمه فرود

جاری نشوید در کویر ...

خودتان را جاریِ لحظه های کسی کنید
که قرار است عمرتان را با او شریک باشید...

به امید رسیدن به مقصد ....

همیشه نقطه‌ی آغاز، روشن‌ترین نقطه است

چهل روز مانده تا شروع ماه پر برکت رجب

هذا یوم الجمعه ...

تمام می‌شود این جمعه‌های تکراری ...

ما مدعیان صف اول بودیم...

ما سینـه زدیم و بی صدا باریــدند
از هرچه که دم زدیم ... آنها دیدند
مــا مـــدعیان صــف اول بـــــودیم
از آخـــر مجلــس شهــدا را چیدند


فیلم لحظه ی انفجار
شوق و حسرت(بشنوید)
ویژه نامه


هر کس همان‌گونه زندگی می‌کند که ...

به نظر من مطالعه‌ی فلسفه ضروری‌ست. چون متقاعد شده‌ام که هرکس همان‌گونه زندگی می‌کند که فکر می‌کند؛ اگر کسی فرومایه بیندیشد، فرومایه هم زندگی می‌کند. اگر کسی بی‌قید و بند فکر کند بی‌قید و بند هم زندگی می‌کند. اندیشه هیچ گاه بر زندگی و وجود فردی و جمعی ما بی‌تأثیر نبوده است.
گفتگو با دخترم درباره‌ی فلسفه/ روژه‌ ـ پل درووا/ ترجمه‌ی مهدی ضرغامیان

سیاره‌ی رنج!


چه باید کرد؟ به راستی ما فرزندان انقلاب اسلامی و طلیعه‌داران تمدن دینی فردای جهان با این جماعت پطرهای نه چندان کبیر که اصلا مبانی تفکر ولایی ما را نمی‌فهمند و همه چیز را مثل کامپیوترهای لاشعور فقط همان‌طور می‌شنوند که برایشان برنامه‌ریزی شده است، چه کنیم؟ می‌گوییم: "درد دین" می گویند "دموکراسی"؛ می‌گوییم " ولایت" می‌گویند"واپس‌گرایی"؛ می‌گوییم "فقاهت" می‌گویند "مدیران و کارشناسان و فراغت‌آفرینان" ... (حلزون‌های خانه به دوش)
پ.ن: 20/فروردین، سالگرد شهادت سید شهیدان اهل قلم، شهید مرتضی آوینی