ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

استادمون گفت !

خوشبختانه، هنوز خدا هست

و هنوز او حکم می کند ...

جوجه اردک زشت !

داستان " جوجه اردک زشت " منفورترین داستان کودکی ام بود
من خیلی بچه ی احساساتی بودم یا بقیه هم جگرشان ریش می شده از این داستان !

یک کلام .


ما همه مان بنده محبتیم !

قابل توجه مسئولین فرهنگی!

بهار!
فصل عاشقانه هاست
فصل پرسه زدن های بی خیالانه
فصل باغ ارم و حافظیه ...
فصل نفس کشیدن
شعر شنیدن
بهار!
فصل فلسفه خواندن نیست
فصل خمیازه های کشدار کلاس جامعه شناسی نیست ...

دنیا!

دنیا را مثل وزنه ی سنگینی توی دستانمان گرفته ایم
داریم زجر می کشیم از تحملش
اما حاضر به رها کردنش هم نیستیم ... !


آخرش هم پرواز ....

موانع باعث می شوند
بهتر پریدن را یاد بگیریم ...

ما را به خیر شما امید نیست ...

آقای معاون عوض شده. میشناسیمش. چندین بار دعوت کرده که بیایم جلسه برای همفکری و کمک...
.................................................
جلسه با آقای معاون فرهنگی شهرداری داشتیم.اول یک ساعت جلسه رو عقب انداخت
رفتیم چند تا کار انجام دادیم و برگشتیم
گفتند بیست دقیقه دیگه
عذر خواهی کردیم...
کنار ساختمان معاونت فرهنگی رفتیم یک جگرکی.
به صرف جیگر جلسه برنامه ریزی عملیاتی فرهنگی همیشگی خودمون رو  همراه با چند تلفن برای کارادامه دادیم.


عقل راههای جبران را پیدا می کند!

آدمها اشتباه زیاد می کنند
مهم این است
اشتباهی نکنند که جبران پذیر نباشد ...

نظام آموزشی ما ...

آنقدر واژه توی ذهنمان کاشتند
که جایی برای تفکر و خلاقیت نماند ...

همه رفتنی ان!

سلسله ی موی دوست

منقرض شد ...