آهسته، چون براده هایی باهوش به سمت ِ "تو" میچرخند... آرام، دور ِ هم مینشینند... مرا از یاد میبرند و از "تو" حرف میزنند...
و خطوط ؛ مثل ِ شاخه های ِ کوچک ِ آشیانه ساز بر نوک ِگنجشکک ها... بی آنکه از من اجازه بگیرند برای ترسیم قامت ِ تو کنار هم می ایستند ... امضایم هنوز زیر ِ طرح های ِ مه آلودم از "تو" خشک نشده باد "تو" را برمیدارد و میبرد...
خودت بگو... در کدام قانونِ نانوشته میگنجی که هنوز کشفت نکرده اند؟! که مجهول ِ تمام معادله های دنیایی و پیدا نمیشوی هرگز...؟
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
عیدتون مبارک !
پدر بود ..پدر بزرگ بود . مهربان بود.باران بود...امیدمان است.به هیچ روی باورم نیست شفاعتم نکند.
حروف را که پخش میکنم روی کاغذ
آهسته، چون براده هایی باهوش
به سمت ِ "تو" میچرخند...
آرام، دور ِ هم مینشینند...
مرا از یاد میبرند
و از "تو" حرف میزنند...
و خطوط ؛ مثل ِ شاخه های ِ کوچک ِ آشیانه ساز بر نوک ِگنجشکک ها...
بی آنکه از من اجازه بگیرند
برای ترسیم قامت ِ تو
کنار هم می ایستند ...
امضایم
هنوز زیر ِ طرح های ِ مه آلودم از "تو" خشک نشده
باد "تو" را برمیدارد و میبرد...
خودت بگو... در کدام قانونِ نانوشته میگنجی
که هنوز کشفت نکرده اند؟!
که مجهول ِ تمام معادله های دنیایی
و پیدا نمیشوی هرگز...؟