ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

کم کم دارد صبح می شود... 

مثل همیشه.. 

نظرات 3 + ارسال نظر
آب تنی یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:59 ق.ظ http://abtani.persianblog.ir/

آیا صبح دل من نیز می آید؟.....

به خدایی که دارم؛ می دانم که می آید
اما کاش تا آن روز
طاقتم با خشکسالی هم آغوش نشده باشد...

eli یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ب.ظ http://www.u20i.blogfa.com/

و ما غافل تر از همیشه...

سیدحسین چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:28 ق.ظ http://taghavi128.blogfa.com

یابن الحسن دیگر ما هم آفتاب لب بام شده ایم ولی ای کاش می دانستیم چند غروب دیکر تا طلوع آفتاب باقی است اما می دانم که می آئی آخر همه ی راستگویان تاریخ از آمدن تو خبر داده اند پس تو حتما می آئی حتی اگر من در آن روز نباشم یا اگر یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد راستی درآن روز بلبلان نوای آمدنت را چگونه می سرایند و تو طنین سبز عدالت راچگونه خواهی نواخت کاش ما هم آمدنت را می دیدیم اما باشیم یا نه این را خوب می دانم که می آئی و می گذرد سالهای اندوهی که بی تو گذشت العجل آقاجون

خوشحال میشم نظرتو بشنوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد