گُنده نامی قدم اول است...از گُنده نامی به گَنده نامی رسیدن ، قدم بعدی بود...قدمِ آخر ، گُم نامی است!
قِیدار/رضا امیرخانی/نشر افق
ویل دورانت
آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تابهحال پاش نلغزیده... این حرف سنگین است... خودم هم میدانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آکبند درآمد، فلزش معلوم میشود، اما فلز خطاکرده رو است، روشن است... مثل این کف دست، کج و معوج خطش پیداست. از آدم بیخطا میترسم، اما پای آدم تکخطا میایستم...
قیدار/ رضا امیرخانی
نگذاریم شعله بمیرد. فریب حرارت را نخوریم. اصل رقص شعله هاست نه گل های سرخی زیر قبای خاکستر...
یک عاشقانه آرام / نادر ابراهیمی
با مرگ مادرم، پدرم رفت توی غاری شاید. غاری که به ندرت از آن بیرون میزد. غار خودش. شاید این تنها چیزی باشد که بتوان دربارهی کسی گفت که غمی سنگین روح او را له کرده بود. پدرم در تمام مدت خاکسپاری گریه نکرد. وقتی از امامزاده یحیی برمیگشتیم، توی ماشین گریه نکرد. توی خانه گریه نکرد. انگار مدام داشت به چیزی فکر میکرد. مدام زل زده بود به جایی. به گلهای قالی. به ساعت دیواری. به پاکت سیگارش. به دستهایش. به تلوزیون خاموش. به گلدان روی میز. تا دو روز حرفی نزد. تنها سیگار میکشید و گاهی سرفه میکرد. روز سوم صدای گریهاش را از توی حیاط شنیدیم. چشمش افتاده بود به کفشهای مادرم ...
سه گزارش کوتاه دربارهی نوید و نگار/ مصطفی مستور